- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
2 خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست
3 آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری روز بارش از عداد پردهداران درست
4 چاکران حضرتش نزد من آوردند دی چاکران حضرتی کو را چو من صد چاکرست
5 چون نهادم بر سر و بر دیده آن تشریف را کز عزیزی راست همچون دیدگانم در سرست
6 دیده از حیرت همی گفت این چه کحل و توتیاست تارک از دهشت همی گفت این چه تاج و افسرست
7 بر زبانم رفت کین درج سراسر نکتهبین عقل گفت ای هرزهگو این درج تا سر گوهرست
8 زان سخن پروردنم یکبارگی معلوم شد کانچه عالی رای ملکآرای معنی پرورست
9 خاطر وقادش اندر نسبت آب سخن آتشی آمد که دودش جمله آب کوثرست
10 عالم معنیش خواندم عالمم خاموش کرد گفت عامل چون بود آن کو ز عالم برترست
11 مهر و کینش موجب بدبختی و نیکاختریست چون از این بدبخت شد انصاف از آن نیکاخترست
12 از خط شیرینش اندر فکرتم کایا مگر آهوان چین و ماچین را چراگه عسکرست
13 با خرد گفتم توانی گفت این اعجوبه چیست گفت پندارم که بحری پر ز مشک و شکرست
14 عشق ازو به گفت گفتا نیک دور افتادهاند یادگاری از لب معشوق و زلف دلبرست
15 دیر زی ای آنکه بعد از پانصد و پنجاه سال نظم و خطت بر نبوت حجت پیغامبرست