1 غم با لطف تو شادمانی گردد عمر از نظر تو جاودانی گردد
2 گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک آتش همه آب زندگانی گردد
1 هر که را این عشقبازی در ازل آموختند تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
2 و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند
1 این هفت سپهر در نوشتیم آخر وز دوزخ و فردوس گذشتیم آخر
2 هم شد فدی تویی تو مایی ما وی دوست تو ما و ما تو گشتیم آخر
قال الله تعالی «فاذکروا الله کذکر کم آبائکم او اشد ذکرا». ,
و قال تعالی «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال». ,