- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد میآید اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد میآید
2 دلم، روزی که طرح عشق میانداخت، دانستم که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد میآید
3 نمیدانم چه بیرحمیست آن سلطان خوبان را که هرگه داد خواهم بر سر بیداد میآید
4 رقیبا، گر ترا اندیشه ما نیست معذوری کجا بیدرد را از دردمندان یاد میآید؟
5 طفیل بندگان، من هم قبول افتادهام، گویا که از هر جانب آواز مبارک باد میآید
6 عجب خاک فرحناکست کوی میفروشان را! که هرکس میرود غمگین، همان دم شاد میآید
7 چه نسبت با رقیب سنگدل مسکین هلالی را؟ نمیآید ز خسرو آنچه از فرهاد میآید