1 غمگین از غم مباش و شاد از شادی یکسان بادت خرابی و آبادی
2 آنرا که بمهر خواجه دل در بند است فرقی نکند بندگی و آزادی
1 صبح باز آمد و شب گشت نهان موکب روز بسر آراست جهان
2 باز از هر طرف اصحاب بهار غارت آورد بر افواج خزان
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد