-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمین، چند از برت با چشم خون آلود برخیزم؟! رها کن، تا جمالت بینم و خشنود برخیزم!
2 نشانده بر درت ناخوانده شوقم، تا چه فرمایی؟ اگر مقبول بنشینم، وگر مردود برخیزم؟!
3 پس از دیری نشستم دوش، چون در گوشهای سرمست نشاندی غیر را پهلوی من، تا زود برخیزم
4 چو در بزمت نشستم، مضطرب گشتی، سرت گردم اگر از رفتنم دل خواهدت آسود برخیزم!
5 زدی از دیدن بیگانگان، صد طعنه بر دربان مرادت زین سخن، گر رفتن من بود برخیزم!
6 ز یار امیدوار، از آسمانم بدگمان یا رب؛ نشاند تا کجا چون ز آستان فرمود برخیزم!
7 چو در مجلس نشینم، تا نرنجد غیر ازو؛ پنهان نوید خلوت خاصم دهد، تا زود برخیزم!
8 ز رشک غیر، در بزمش کشم تا چند آه آذر؟! نشد تا تیره در چشمم جهان زین دود برخیزم!!