1 ساقی اگرم می ندهی میمیرم ور ساغر می ز کف نهی میمیرم
2 پیمانهٔ هر که پر شود میمیرد پیمانهٔ من چو شد تهی میمیرم
1 تیری ز کمانخانه ابروی تو جست دل پرتو وصل را خیالی بر بست
2 خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
1 مستغرق نیل معصیت جامهٔ ما مجموعهٔ فعل زشت هنگامهٔ ما
2 گویند که روز حشر شب مینشود آنجا نگشایند مگر نامهٔ ما
1 یا رب ز کرم دری برویم بگشا راهی که درو نجات باشد بنما
2 مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما