بادِ صبا بر گرفت از حکیم نزاری قهستانی غزل 1040

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بادِ صبا بر گرفت بویِ عرق چینِ تو

1 بادِ صبا بر گرفت بویِ عرق چینِ تو نافۀ مشکِ تتار نیفۀ پرچینِ تو

2 کاش که من باد می تا چو صبا هر سحر راه گذر یابمی بر سرِ بالین تو

3 بادِ صبا نرم‌نرم گه‌گه از آن می‌وزد تا ننشیند غبار بر گلِ نسرین تو

4 غیرتِ سرو و سمن قامت و سیمای تو رشکِ ختا و ختن نافۀ مشکینِ تو

5 صفحه رویم شود از قطراتِ مژه راست مرّصع چنانک خوشۀ پروینِ تو

6 آفتِ عقل است و هوش غمزۀ خون ریزِ تو راحت جان است و دل لعلِ دُر آگین تو

7 بس که نویسند باز تجربه را عاشقان از ورقِ روزگار مهرِ من و کینِ تو

8 عاقبت از شورِ من هیچ نشد حاصلی نیست نصیبم مگر از لبِ شیرینِ تو

9 خونِ نزاری مریز تا به کی آخر ستیز گرچه انصاف و داد نیست در آیینِ تو

عکس نوشته
کامنت
comment