نفس باد صبا بیش معنبر از جهان ملک خاتون غزل 344

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نفس باد صبا بیش معنبر بوییست

1 نفس باد صبا بیش معنبر بوییست این چنین نکهت جان بخش هم از گیسوییست

2 بوی آن موی به هر سو که گذر خواهد کرد سوی آن بوی شو ای دل که چه بس خوش بوییست

3 چشم سرمست و سر زلف تو بس آشفتست لاجرم فتنه و آشوب تو در هر کوییست

4 نه به تنها من اسیر سر زلفین توأم هر که بینی به جهان در طلب مه روییست

5 دل چو گوییست به میدان غم او زان روی دایماً در خم چوگان کمان ابروییست

6 نظری بر من مسکین فکن از روی کرم خون دل بین که ز هجرت به رخم چون جوییست

7 بیش از این طاقت هجر تو ندارم چه کنم بار عشق تو چو کوهی و تنم چون موییست

8 گوشه ای گیر از آن ناوک دلدوز ای دل مرو اندر پی آن یار که بس بدخوییست

9 دل به جان آمدم از دست جفاهای رقیب تنگ دل باد به هر جا که بدو بدگوییست

عکس نوشته
کامنت
comment