- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی
2 غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را شکست قد بلندش، به راستی و درستی
3 بیا و عهد ز سر گیر، ای نگار اگر چه هزار عهد ببستی، چو زلف و باز شکستی
4 ز زلف و چشم تو من دوش داشتم گلهای چند نگفتم و چه بگویم حکایت شب مستی
5 تو تا حدیث نکردی، مرا نگشت محقق که چون پدید شد از نیستی لطیفه هستی؟
6 مرا تو عین زلالی، ولی گذشته ز فرقی مرا تو تازه نگاری، ولی برفته ز دستی
7 به نور دیده سزاوار آنکه روی تو بیند تو لطف کردی و دردی به مردمان ننشستی
8 ز عهد سست و دل سخت توست ناله سلمان تو نیز خوی فرا کن، دلا به سستی و سختی