صبا ز چشم من آن خاک پا دریغ نداشت از جامی غزل 243

صبا ز چشم من آن خاک پا دریغ نداشت

1 صبا ز چشم من آن خاک پا دریغ نداشت چو دید اهل نظر توتیا دریغ نداشت

2 بناز بر همه خوبان که هیچ نکته حسن ازین شمایل موزون خدا دریغ نداشت

3 بهای وصل تو دل عقل و صبر و دین همه داد چو بود مایل کالا بها دریغ نداشت

4 شدم نشانه به عشق بتان و غمزه تو ازین نشانه خدنگ جفا دریغ نداشت

5 فدای بوی خوشت باد جان که پیرهنت ز باد و باد ز گل گل ز ما دریغ نداشت

6 مگیر سایه ز من ای که سر به سر لطفی که شاه سایه لطف از گدا دریغ نداشت

7 ز دست جامی اگر چند خدمتی ناید به وقت های اجابت دعا دریغ نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment