- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
2 رسید باد مسیحا دم ای دل بیم بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد
3 نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد
4 برای چشم ضعیف رمد گرفته ما ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد
5 خیال بار که بر سر طبیب حاذق اوست به جان خسته دلان مژده شفا آورد
6 شب فراق شد ابر دو دیده در باران چو در خیال خود آن لعل جانفزا آورد
7 همیشه مردم چشمم برهنه بر می گشت ندانم این همه بارانی از کجا آورد
8 کمال درانه دل با کبوتری در باره که نامه ای به تو از بار آشنا آورد