- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد صبا هر نفس تازه کند جان من کز نفسش می دمد بوی گلستان من
2 بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند بلبل شوریده را طاقت دستان من
3 فصل ریاحین و من حبس به زندان تن جلوه کنان در چمن سرو خرامان من
4 رای سفر زد مرا عقل به دیوانگی ای که سرآسیمه باد عقل خطادان من
5 زود هلاکم کند درد جدایی که عشق بازنگیرد چنین دست ز دامان من
6 جامه درم تا به روز هر شب و هر بامداد تازه غمی برکُند سر زگریبان من
7 شعله زند بر اثیر آتش هجران دوست دود برآرد ز سر سینه ی سوزان من
8 عیش و نشاط و طرب جمله فراموش کرد زین همه محنت که دید خوی تن آسان من
9 جمع نباشد دلم خواب نیابد سرم تا نکند دیده باز بخت پریشان من
10 آه نزاری بسوخت پرده ی ناموس و صبر فاش نکرد ای دریغ قصه ی پنهان من