صبا برو ز بر من به سوی از جهان ملک خاتون غزل 752

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

صبا برو ز بر من به سوی آن دلدار

1 صبا برو ز بر من به سوی آن دلدار بپرسش از من مسکین خسته دل بسیار

2 مپیچ در سر زلفین عنبرآسایش نسیم آن ز سر زلف خود به باد بیار

3 بگو که بر من آشفته حال رحمت کن که شد به تیغ فراق تو خاطرم افگار

4 ز خورد و خواب برآمد دلم به هجرانت ترحّمی بکن آخر به دیده ی خونبار

5 مکن که عادت تو نیست مردم آزاری تو نور دیده ی مایی نخواهمت آزار

6 تو فارغی ز من خسته ی پریشان حال که خوش به خواب صبوحی و من ز غم بیدار

7 چرا به حال جهان التفات می نکنی به حرمت هر دو جهان را به لطف دوست بدار

8 تو حال زار دل ما مگر نمی دانی که شد دلم به فراق تو از جهان بیزار

عکس نوشته
کامنت
comment