صبا از بلبل دور از دیار از آشفتهٔ شیرازی غزل 1136

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

صبا از بلبل دور از دیار زار گمنامی

1 صبا از بلبل دور از دیار زار گمنامی سوی آن گلبن نوخیز بر از لطف پیغامی

2 که زخمی باشدم کاری نه از پیکان نه از خنجر فروبسته پرم اما نه صیادی و نه دامی

3 فراقم سوخت سر تا پا به آتش باز می‌گوید میان پختگان عشق او سودایی خامی

4 به غیر از روز هجران نیست شب‌های مرا روزی ندارد روزگارم جز شب حرمان دیگر شامی

5 پی تسکین جان ناتوانم قاصد از رحمت بیاور زآن لب شیرین دعا گر نیست دشنامی

6 چرا پروانه‌وَش آتش نیفتد در سراپایم که تو ای آتشین‌رخساره شمع محفل عامی

7 رقیبانت همه سرمست از صهبای وصل ای مه ولی آشفته را خون در دلست از حسرت جامی

عکس نوشته
کامنت
comment