صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید از عراقی غزل 114

صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید

1 صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید

2 نسیم خوش مگر از باغ جلوه می‌دهد گل را که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید

3 بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان که از گلزار و گل امروز بوی یار می‌آید

4 گل از شادی همی خندد، من از غم زار می‌گریم که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار می‌آید

5 ز بستان هیچ در چشمم نمی‌آید، مگر آبی که در چشمم ز یاد او دمی صدبار می‌آید

6 اگر گلزار می‌آید کسی را خوش، مرا باری نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار می‌آید

7 مرا چه از گل و گلزار؟ کاندر دست امیدم ز گلزار وصال یار زخم خار می‌آید

8 عراقی خسته دل هردم ز سویی می‌خورد زخمی همه زخم بلا گویی برین افگار می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment