- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
2 نسیم او مگر در باغ جلوه میدهد گل را که آواز خوش بلبل ز هر سو زار میآید
3 مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد که از باغ و گل و گلزار بوی یار میآید
4 از آن چون بلبل بیدل ز رنگ و بوی گل شادم که از گلزار در چشمم رخ دلدار میآید
5 گر آید در نظر کس را به جز رخسار او رویی مرا باری نظر دایم بر آن رخسار میآید
6 مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نیامد هیچ مگر آبی که در چشمم دمی صد بار میآید
7 چو اندر آب عکس یار خوشتر میشود پیدا از آنروز آب در چشمم مگر بسیار میآید
8 جهان آب است و من در وی جمال یار میبینم ازینجا خواب در چشمم مگر بسیار میآید
9 عراقی در چنین خوابی همی بیند چنان رویی از آن در خاطرش هر دم هزاران کار میآید