- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طالع سعد دلم زان رخ گلگون گیرد خرم آندل که چنین طالع میمون گیرد
2 عاشق از دور فلک کام دل آنگه یابد که بدندان لب میگون تو در خون گیرد
3 بی گل عارضت از خون جگر هر سحری شبه آید رخ من رنگ طبر خون گیرد
4 ای بسا فتنه که آن غمزه فتانت کند و آنگهی بر من آشفته مفتون گیرد
5 بجز آن رسته دندان و رخ خوب که دید عقد پروین که وطن در مه گردون گیرد
6 زلف مشکین تو لیلی است کزو مجنونم ای خوش آنروز که دست من مجنون گیرد
7 گفتم ایدل کم آن زلف سیه کارش گیر کان نه ماریست که در وی دم افسون گیرد
8 دل مرا گفت چو زلفش مگر آشفته شدی عاقل آخر کم آن حبل متین چون گیرد
9 سخن ابن یمین گوش کن ایعشوه فروش تا همه گوش تو در گوهر موزون گیرد