صعب کاریست سرآسیمه از حکیم نزاری قهستانی غزل 974

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

صعب کاریست سرآسیمه ی ایام شدن

1 صعب کاریست سرآسیمه ی ایام شدن بازگشتن ز رقیبان و به ناکام شدن

2 می روم بی خود و باخود زجفا می گویم تا کی از دست دل انگشت کشِ عام شدن

3 یک قدم را که نهادم دم رفتن بر دوست وقت رجعت نتوان باز به ده گام شدن

4 پیش ما روی نکونیست دریغ ارنه رواست از پی روی نکو رفتن و بدنام شدن

5 گر خردمند بود مرد چو پیش آید کار بایدش اول از آغاز به انجام شدن

6 این همان دانه ی زرق است نزاری هش دار مصلحت نیست دگر باره سوی دام شدن

7 مغز دین در سر سودای هوس نتوان کرد از پی حرمت کافر نتوان خام شدن

8 منزل بادیه دور است و سحر گه نزدیک دشمنان خفته صواب است به هنگام شدن

9 حوریان منتظر آن که ببینند و تو را شرم ناید چو مُغ آخر برِ اصنام شدن

عکس نوشته
کامنت
comment