- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگریز به هنگام که هنگام گریزست رو در پی جان باش که جان سخت عزیزست
2 جان است نه آن است که آسانش توان داد بشناس که آسان چه و دشوار چه چیزست
3 آن آهوی رم دیده که در یک شب و یک روز از رود ز کم آمده تا دیزج و دیزست
4 از رود ارس بگذر و بشتاب که اینک روس است که دنبال تو برداشته ایزست
5 سختم عجب آید که ترا با صدو ده توپ رکضت به ستیز آمد و نهضت به سه تیزست
6 بالله سپاهی که تواش پیش رو آئی اسباب گریز است نه اصحاب ستیزست
7 نه دشمن روس است و نه در جنگ و جهاد ست بل تازه عروس است و پی جمع جهیزست
8 ای خائن نان و نمک شاه و ولی عهد حق نمک شاه و ولی عهد گریزست!
9 پر گرد و غبار از چه شود حیف بود حیف آن سنبل مشکین که به گل غالیه بیزست
10 حاشا که توان آهن و پولاد بریدن با دشنه مومین که نه تندست و نه تیزست
11 آن صلح به هم برزن و از جنگ به در زن نه مرد نبردست زنی قحبه و هیزست
12 گوید که غلام در شاهنشهم اما بالله نه غلام است اگر هست کنیزست
13 آن پر خور کم دو که به یک حمله ببلعد هریا بس و رطبی که به هر سفره و میزست
14 بار و بنه را ریخته وز معرکه بگریخت آن ظلم ببر بین که چه با عجز بریزست
15 برگشته به صد خواری و بی عاری و اینک باز از پی اخذ طمع دانک و قفیزست
16 چون آن بچه کش... بدرد لوطی و فی الحال باز از پی طعم و مزه جوز و مویزست
17 در عز و غنا بین که به الف و به کرور است در قدر و بها بین که نه فلس و نه پشیزست
18 آخر به من ای قوم بگوئید کز این مرد چیزی که ولی عهد پسندیده چه چیزست؟
19 نه فارس میدان و نه گردونه سوارست نه صاحب ادراک و نه عقل و نه تمیزست