بگریز به از قائم مقام فراهانی قصیده-قطعه 3

قائم مقام فراهانی

آثار قائم مقام فراهانی

قائم مقام فراهانی

بگریز به هنگام که هنگام گریزست

1 بگریز به هنگام که هنگام گریزست رو در پی جان باش که جان سخت عزیزست

2 جان است نه آن است که آسانش توان داد بشناس که آسان چه و دشوار چه چیزست

3 آن آهوی رم دیده که در یک شب و یک روز از رود ز کم آمده تا دیزج و دیزست

4 از رود ارس بگذر و بشتاب که اینک روس است که دنبال تو برداشته ایزست

5 سختم عجب آید که ترا با صدو ده توپ رکضت به ستیز آمد و نهضت به سه تیزست

6 بالله سپاهی که تواش پیش رو آئی اسباب گریز است نه اصحاب ستیزست

7 نه دشمن روس است و نه در جنگ و جهاد ست بل تازه عروس است و پی جمع جهیزست

8 ای خائن نان و نمک شاه و ولی عهد حق نمک شاه و ولی عهد گریزست!

9 پر گرد و غبار از چه شود حیف بود حیف آن سنبل مشکین که به گل غالیه بیزست

10 حاشا که توان آهن و پولاد بریدن با دشنه مومین که نه تندست و نه تیزست

11 آن صلح به هم برزن و از جنگ به در زن نه مرد نبردست زنی قحبه و هیزست

12 گوید که غلام در شاهنشهم اما بالله نه غلام است اگر هست کنیزست

13 آن پر خور کم دو که به یک حمله ببلعد هریا بس و رطبی که به هر سفره و میزست

14 بار و بنه را ریخته وز معرکه بگریخت آن ظلم ببر بین که چه با عجز بریزست

15 برگشته به صد خواری و بی عاری و اینک باز از پی اخذ طمع دانک و قفیزست

16 چون آن بچه کش... بدرد لوطی و فی الحال باز از پی طعم و مزه جوز و مویزست

17 در عز و غنا بین که به الف و به کرور است در قدر و بها بین که نه فلس و نه پشیزست

18 آخر به من ای قوم بگوئید کز این مرد چیزی که ولی عهد پسندیده چه چیزست؟

19 نه فارس میدان و نه گردونه سوارست نه صاحب ادراک و نه عقل و نه تمیزست

عکس نوشته
کامنت
comment