خاشه روبی بود از عطار نیشابوری مصیبت نامه 17

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

خاشه روبی بود سرگردان راه

1 خاشه روبی بود سرگردان راه خاشه میرفتی همه در کوی شاه

2 سایلی پرسید ازو کای پرهوس خاشه چون در کوی شه روبی و بس

3 گفت تا خلقان بدانندم همه خاشه روب شاه خوانندم همه

4 تا ابد نقد من این انعام بس خاشه روب کوی شاهم نام بس

5 آنکه او داعی من آمد برین یاد داریدش دعا از صدق دین

6 این دم از گفتن نیندیشم بسی چون خموشی هست در پیشم بسی

7 زود خواهد بود کاین جان و دلم فرقتی جویند از آب و گلم

8 شیر مرداگر دلت خواهد همی عزم کن برگورم و بگری دمی

9 برسر عطار چون زاری گری اندکی بنشین و بسیاری گری

10 باز پرس از حال من حالی براز تاجواب تو دهم از گور باز

11 خالم آن دم از زفان حال پرس کر شو و حال از زفان لال پرس

12 تشنگی من ببین در زیر خاک یک دمم آبی فرست از اشک پاک

13 کاشکی هرگز نبودی نام من تا نبودی جنبش و آرام من

14 هرکرا در پیش این مشکل بود خون تواند کرد اگر صددل بود

15 صد جهان جان مبارز آمده هست سرگردان و عاجز آمده

16 زین چنین کاری که در پیش آمدست علم مفلس عقل درویش آمدست

عکس نوشته
کامنت
comment