روی ننمود یار چتوان کرد از عراقی غزل 75

روی ننمود یار چتوان کرد

1 روی ننمود یار چتوان کرد نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟

2 بر درش هر چه داشتم بردم نپذیرفت یار، چتوان کرد؟

3 از گل روی یار قسم دلم نیست جز خارخار، چتوان کرد؟

4 بوده‌ام بر درش عزیز بسی گشتم این لحظه خوار، چتوان کرد؟

5 بر مراد دلم نمی‌گردد گردش روزگار چتوان کرد؟

6 غم بسیار هست و نیست دریغ، با غمم غمگسار چتوان کرد؟

7 از پی صید دل نهادم دام لاغر آمد شکار، چتوان کرد؟

8 چند باشی، عراقی، از پس دل درهم و سوکوار، چتوان کرد؟

عکس نوشته
کامنت
comment