- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی در بغداد کرد اعرابیی در تمنای غنیمت یابیی
2 بعد چندین روز بار انتظار بر سر خوان خلیفه یافت بار
3 پیش او افتاد خالی از گزند یک طبق پالوده از جلاب قند
4 چرب و شیرین چون زبان اهل دل نرم و نازک چون لب هر دل گسل
5 ایمن از آزار مشتی ژاژخای چون نهد بر لب نهد بر معده جای
6 چون دهان از خوردن آن ساخت پاک با خلیفه گفت دور از ترس و باک
7 کای تو را بر ذروه افلاک مهد بستم اکنون با خدای خویش عهد
8 کاندرین مهمانسرای سبز فام از برای چاشت یا امید شام
9 جز سوی خوان تو ننهم گام خویش تا ازین پالوده گیرم کام خویش
10 شد خلیفه زان سخن خندان و گفت ای ز تو پوشیده اسرار نهفت
11 شاید اینجا بار ندهندت دگر زحمت آمد شدن چندین مبر
12 گفت تقصیر از تو باشد آن زمان نی ز من ای قبله امن و امان
13 می کنم من صرف وسع خویشتن چون تو نگذاری چه باشد جرم من