روی خود را مگو شریک مه است از جامی غزل 149

روی خود را مگو شریک مه است

1 روی خود را مگو شریک مه است در نکویی که لاشریک له است

2 نارسیده به چارده سالت رویت افزون ز ماه چارده است

3 ملک هستی تمام طی کردم تا به وصلت هنوز نیمه ره است

4 تا تو بستی نقاب تو بر تو بر رخم خون بسته ته به ته است

5 کی پذیرد ز شمع و مشعله نور هر که را شب ز دود دل سیه است

6 جانب عاشقان نگه می دار حشمت پادشاه از سپه است

7 خانقه میکده ست جامی را باده کهنه پیر خانقه است

عکس نوشته
کامنت
comment