- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روشندلان که آخر دم از جهان روند گردند خود دلیل و چو شمع از میان روند
2 هر چند مفلسان سبک آیند در نظر لیکن ز سنگ تفرقه از جا گران روند
3 وقتی شوند تشنهٔ دیدار هم که خلق از جوی روزگار، چو آب روان روند
4 جوشند و می کشند و برآیند از چمن مستان چو باده تا سر خم کف زنان روند
5 آن غنچه مشربان که به سامان نشسته اند روزی شود چو گل که به باد خزان روند
6 در عالم فنا چه گدا و چه پادشاه آخر از این دیار چنین و چنان روند
7 مردان راه عشق سعیدا ز خویشتن از خویش هست تا اثری از میان روند