-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روم چو از سر کویش، نمیرود پایم چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
2 به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
3 ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را تمام موعظه همچون حدیث دانایم
4 چو قطره خاطر جمعی ندادهاند مرا به راه عشق پریشان چو سیل دریایم
5 زبان طعنه مبادا که بر تو بگشایند مباش همره من جان من که رسوایم
6 کشید از قدمم خار راه او ایام چو شمع رفت برون جانم از کف پایم
7 سلیم پنجهٔ مژگان ز بس مرا افشرد چو خار خشک نماندهست نم در اعضایم