- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برخیز نگارا و برافروز چراغی بر سوز بخوری ز پی ضعف دماغی
2 بفرست به خم خانه و جامی دو طلب کن گر بایدت از روح امین ساخت اُلاغی
3 دانی که چه گفتم به اشارت سبک و چست باشد مگرت این قدر ادراک بلاغی
4 بشتاب و مهم دان و مکن هیچ تغافل زنهار که این حد نکنی حمل به لاغی
5 پس بزم بیارای و طلب کن حُرَفا را مِن بعد که حاصل شد ازین کار فراغی
6 یک رنگ شو ای یار و خجالت مبر ای دوست طاووس محال است که سازی ز کلاغی
7 ار صاف شوی تو به سفیدی کبوتر هرگز نتوان برد برون گونه زاغی
8 می خور ثمر پند نزاری به غنیمت چون کرد حوالت به تو آراسته باغی