- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست جان را فدا کنیم، که صد جان فدای دوست
2 در دوستی ملاحظه مرگ و زیست نیست دشمن به از کسی، که نمیرد برای دوست
3 حاشا! که غیر دوست کند جا بچشم من دیدن نمیتوان دگری را بجای دوست
4 از دوست، هر جفا که رسد، جای منتست زیرا که نیست هیچ وفا چون جفای دوست
5 با دوست آشنا شده، بیگانه ام ز خلق تا آشنای من نشود آشنای دوست
6 در حلقه سگان درش می روم، که باز احباب صف زنند بگرد سرای دوست
7 دست دعا گشاد هلالی بدرگهت یعنی: بدست نیست مرا جز دعای دوست