1 برخیز ساقیا بده آن جام خسروی تا درکشم به یاد شهنشاه پهلوی

2 شاها به شوکت تو زیانی نمی‌رسد گر یک نصیحت از من درویش‌ بشنوی

3 بنشین درون قلب رعیت که‌ این مکان ایمن‌تر است و نغزتر از بزم خسروی

4 از ما متاب رخ که جوانان نامدار خوش داشتند صحبت پیران منزوی

5 اکرام کن به مردم افتاده ضعیف شکرانهٔ خیال خوش و بازوی قوی

6 منما غضب بر اهل ادب تا نه نو شود فردوسی و ملامت محمود غزنوی

7 شاها به ‌قول هرکس و ناکس‌، بر اهل فضل زنهار بدمکن که پشیمان همی شوی

8 شاها وجود مرد هنرپیشه کیمیاست توکیمیا گذاری و دنبال زر دوی

9 پند بهار گوهر درج سعادتست از گوهرت سزد که‌ بدین گفته بگروی