1 بی سواری در سواد هند بودن مشکل است اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
2 بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
3 دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است پای من عمری ست کز چشم رکاب افتاده است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سینه ریشانیم و دارد آن دهن درمان ما ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما
2 دامن ما ز انتظار لخت دل چون لاله سوخت خار راه گریه باشد تا به کی مژگان ما
1 عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا
2 کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند عشق بر گردن نگیرد خون ناموس مرا
1 سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها
2 ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده افتادهست بیا ساقی مرا آزاد کن از قید مشکلها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **