1 بی سواری در سواد هند بودن مشکل است اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
2 بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
3 دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است پای من عمری ست کز چشم رکاب افتاده است
1 ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود لاله را داغ تو تعویذ تن خون آلود
2 اختران بر فلک از گریه ی من رنگینند همچو دندان به درون دهن خون آلود
1 تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
2 درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
1 ای تازه رو، ز زخم خدنگ تو داغ ما از روغن کمان تو روشن چراغ ما
2 با نکهت تو صحبت ما درگرفته است ای کاش بوی گل نخورد بر دماغ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به