- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی سواری در سواد هند بودن مشکل است اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
2 بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
3 دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است پای من عمری ست کز چشم رکاب افتاده است