توبه بشکستند ما از حکیم نزاری قهستانی غزل 6

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا

1 توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا برسرجمع آشکارا توبه بشکستند ما را

2 خسرو فرخنده انجم حکم کرد و کرد پی گم دیگری را این تحکّم زهره کی بودی و یارا

3 متقّی مخمر نشاید کارها را وقت باید از لعاب اطلس نیاید جز به تدریج و مدارا

4 چون چنین افتاد سرده جامه ای پر بر کفم نه بعد از این ترتیبکی ده کارک این بینوا را

5 هم به غایت شرمسارم هم قیامت در خمارم چاره ی دیگر ندارم چاره ای در ده نگارا

6 صد بلا بر من گمارد عشق و یک جو غم ندارد تا ملامت طاقت آرد کو دلی چون سنگ خارا

7 کی پذیرد استقامت اضطراب این قیامت الندامت الندامت ای مسلمانان خدا را

8 عیب خود باید بدیدن پس زبان در ما کشیدن ستر خود باید دریدن تا شود روشن شما را

9 بر نزاری عیب کردن رنج بیهوده ست بردن خون رز دارد به گردن چون بگرداند قضا را

عکس نوشته
کامنت
comment