- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا برسرجمع آشکارا توبه بشکستند ما را
2 خسرو فرخنده انجم حکم کرد و کرد پی گم دیگری را این تحکّم زهره کی بودی و یارا
3 متقّی مخمر نشاید کارها را وقت باید از لعاب اطلس نیاید جز به تدریج و مدارا
4 چون چنین افتاد سرده جامه ای پر بر کفم نه بعد از این ترتیبکی ده کارک این بینوا را
5 هم به غایت شرمسارم هم قیامت در خمارم چاره ی دیگر ندارم چاره ای در ده نگارا
6 صد بلا بر من گمارد عشق و یک جو غم ندارد تا ملامت طاقت آرد کو دلی چون سنگ خارا
7 کی پذیرد استقامت اضطراب این قیامت الندامت الندامت ای مسلمانان خدا را
8 عیب خود باید بدیدن پس زبان در ما کشیدن ستر خود باید دریدن تا شود روشن شما را
9 بر نزاری عیب کردن رنج بیهوده ست بردن خون رز دارد به گردن چون بگرداند قضا را