- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن
2 از نفسش مشام ما نافه مشک میشود شاید اگر برون بری مجمر عود از انجمن
3 گر به چمن در آید او یاد نیاورد کسی با حرکات قامتش جنبش سرو و نارون
4 باد غبار کوی او برد سحر به بوستان چون بشنید بوی او گل بدرید پیرهن
5 زان عرقی که میکند شرم ز عارضش روان آب نماند قطره را بر ورق گل و سمن
6 باد چو بوی زلف او داد به خاک کوی او تاجر از این زمین برد مشک به جانب ختن
7 جان به لب تو دادهام پیش تو سر نهادهام شمعی و شاهدان لگن جانی و دیگران بدن
8 جان من شکسته کی در نظر آوری تو چون زلف تو را هزار جان هست به زیر هر شکن