یاد آن شب ها که از حکیم نزاری قهستانی غزل 1286

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

یاد آن شب ها که در خلوت به روز آوردمی

1 یاد آن شب ها که در خلوت به روز آوردمی تا طلوع مهر با آن مهربان می خوردمی

2 می ز دست رشک خورشید فلک نوشیدمی بر جمال راحت جان روح می پروردمی

3 می کشد صد بار نومیدی مرا هر ساعتی کاش کی یک روی گشتی کاریا یک دردمی

4 دشمنم هم عاقبت آواره کرد از کوی دوست کاش چون سرگشته ام در کوی او می گردمی

5 کاش طوفانی برآید تا مرا آن جا برد خاک کویش بودمی بر آستانش گردمی

6 هر زمان از دل نیاوردی بلایی بر سرم گر نزاری را ز خود چندین نمی آزردمی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر