- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد باد آن شب که در بیت الحرم خلوتی کردیم با یاران به هم
2 باده می خوردیم و طبلک می زدیم ز اوّل شب تا به وقت صبح دم
3 دولتی بگذشت بر ما کان چنان دولتی نگذشت بر پرویز و جم
4 کردم این معنی سوال از عقل دوش با دلی پر نفرت و طبعی دژم
5 گفتم آن بیداری ای بد گفت لا گفتمش خوابی بد آن گفتا نعم
6 گفتم آیا باز بینم خویش را در میان آن همه حور و صنم
7 گفت اگر بینی نبینی جز به خواب ماجرا کوته کن ای کوته قدم
8 قصه یی دارم که گر وصفش کنم از بیانش در خروش آید قلم
9 گر شبی دیگر به روز آرد چنان با وجود آرد نزاری از عدم