خاطر خوبان به صید اهل دل مایل نماند از جامی غزل 380

خاطر خوبان به صید اهل دل مایل نماند

1 خاطر خوبان به صید اهل دل مایل نماند یا دل بی حاصل ما عشق را قابل نماند

2 در دیار خوبرویان دلربایی یافت نیست یا به شهر عشقبازان هیچ صاحبدل نماند

3 عشق را باطل شناسد زاهد حق ناشناس دانش اندوزی که بشناسد حق از باطل نماند

4 ماند صد مشکل درین ره وز همه مشکل تر آنک کامل العقلی که داند حل یک مشکل نماند

5 جام صافی دیگران خوردند و محفل بر شکست کاسه دردی نصیب ما ازان محفل نماند

6 قصه کوته جمله غرق بحر استغنا شدند آن که داند راه و رسم بحر بر ساحل نماند

7 باز کش جامی زمام دل ز نقش آب و گل هیچ کس را تا قیامت پای دل در گل نماند

عکس نوشته
کامنت
comment