-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود غیر من با دگری عشق تو را کار نبود
2 دل سودازده روزیکه گرفتار تو شد یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
3 همچو شیر و شکر آمیخته با هم بودیم غم هجری به میان، حسرت دیدار نبود
4 آشنا بود نگاهت به نگاه عجزم هرچه می بود به دل حاجت اظهار نبود
5 داشت اندیشهء زلفت دل سودازده ام عقدهٔ مشکلم این بود اوا به دل بار نبود
6 عندلیب دل آشفته چه بود احوالش گر به دام سر زلف تو گرفتار نبود؟
7 رخ خورشید ز هر ذره عیان بود اگر سبل دیدهٔ ما پردهٔ پندار نبود
8 چشم نادیدهٔ ما طاقت دیدار نداشت ورنه محرومی از آن آینه رخسار نبود
9 هر چه آمد به سر، از پستی بخت است مرا ورنه کوتاهی از آن یار وفادار نبود
10 اثر از شادی ایام نمی بود حزین تهمت خنده اگر بر لب سوفار نبود