یاد آن روزی که با خوبان سری می‌داشتم از جامی غزل 235

یاد آن روزی که با خوبان سری می‌داشتم

1 یاد آن روزی که با خوبان سری می‌داشتم جان به جانانی و دل با دلبری می‌داشتم

2 گر گلی می‌شد به باد بی‌نیازی زین چمن عندلیب‌آسا هوای دیگری می‌داشتم

3 بو که گویندم که هست اندر فلان کشور بتی گوش بر افسانه هر کشوری می‌داشتم

4 تا مگر آید برون زیبا نگاری از دری رسم دریوزه به هر خاک دری می‌داشتم

5 تا بتابد ناگهان ماهی ز عالی‌منظری دیده هرجا می‌شدم بر منظری می‌داشتم

6 هرکجا مرغی به بام خوبرویی دیدمی گفتمی من کاش هم بال و پری می‌داشتم

7 بهر تسخیر پری‌رویان به افسون سخن در بغل ز اشعار جامی دفتری می‌داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment