- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد یارانی که با ما عهد یاری داشتند برشکستند از وفاداری و باد انگاشتند
2 حق حرمت حق عزت حق نان حق نمک جمله ناحق بود پنداری همه بگذاشتند
3 خود وفا در اصل گویی بود معدوم الوجود بر صحیفه چرخ این صورت مگر بگذاشتند
4 تا مرا سرسبز می دیدند در بستان جاه چون کدو در دوستی گردن همی افراشتند
5 تا خزان طالعم شد از نحوست برگ ریز روی همچون باد شبگیری ز من برگاشتند
6 کی بود در استحالت استقامت لاجرم پس محقق شد که مبطل را محق پنداشتند
7 دانه امیدشان در خوید و خرمن بر نداد زان که با ما تخم عهد بی وفایی کاشتند
8 از سر حسرت نزاری همچنین می گوی باز یاد یارانی که که با ما عهد یاری داشتند