- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت
2 زاهد پر خواره می شد دم به دم لاغر میانتر ا گر دل او گه گهی میرفت در فکر مانت
3 زآن دهان و زآن میان خواهد دلم پرسد نشانی بی نشان از بی نشانان زودتر باید نشانت
4 چون بشیر از لبلة المعراج زلفت بر گذشته در میان قاب قوسیتم فکنده ست ابروانت
5 سر به هر در میزنیم شاید در آری سر از آن در اینهمه تصدیع از آن آورده ام بر آستانت
6 گفتمش یکدم مجالم ده که تا آن لب پیوسم گفت پرهیز کن کاین انگین دارد زبانت
7 با خیالش تا سخن راندی کمال از در اشکت میچکد درهای گوناگون از لفظ در فشانت