یاد خود سعی کن و از دل آگاه ببر از سعیدا غزل 352

سعیدا

سعیدا

سعیدا

یاد خود سعی کن و از دل آگاه ببر

1 یاد خود سعی کن و از دل آگاه ببر زندهٔ خویش چو خود مرده از این راه ببر

2 دست خالی به طلبکاری دلدار مرو هیچ اگر نیست ز اسباب جهان، آه ببر

3 یارب افتاده ز پا یوسف توفیق به چاه کاروانی ز کرم بر سر این چاه ببر

4 دست گر بر سر آن کاکل مشکین نرسد پیش زلفش گلهٔ طالع کوتاه ببر

5 به هواداری خورشید جمالش ای اشک هر غباری که بود از دل آن ماه ببر

6 همچو خورشید، سعیدا به بد و نیک جهان جام پر نور پگاه آور و بی گاه ببر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر