با یاد خدا باش، بهر جای که از قاسم انوار غزل 605

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

با یاد خدا باش، بهر جای که هستی

1 با یاد خدا باش، بهر جای که هستی بی یار نگویم بتو هشیار، که مستی

2 در صومعه رفتی بصفا، وقت تو خوش باد! زنهار! که در صومعه خود را نپرستی

3 آخر چه فتادت که درین راه خطرناک جامی نچشیدی و دو صد جام شکستی؟

4 ای دوست، بگو راست که :احوال تو چونست؟ در مکتب شادی ز چه رو در عبسستی؟

5 باری چه رسیدت، که درین غایت مقصود عشاق رسیدند و تو در بار نشستی؟

6 مرغان همه بر ذروه کهسار رسیدند احوال تو چون شد که میان قفسستی؟

7 ای محتسب، آخر دل ما بیش میآزار تو محتسب راه نه، میر عسستی

8 در بادیه هجر بماندم شب تاریک فریاد رس، ای دوست، که فریاد رسستی

9 قاسم همه در حال تو حیران شده، تا کی در نعره و آشوب بسان جرسستی؟

عکس نوشته
کامنت
comment