1 «ثبّت العرش» خود جهانی هست تا تو نقشی بر او توانی بست
2 عدمی بلکه یک جهان اَعدام گشته مجموع و کرده عالم نام
3 نقطههای عدم بهم پیوست در خیال تو نقش صورت بست
4 بس که کردم مکرر این گفتار بو که برخیزد از تو این انکار
1 هر آن چیزی که در عالم عیان است چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
2 جهان چون زلف و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
1 مکن بر نعمت حق ناسپاسی که تو حق را به نور حق شناسی
2 جز او معروف و عارف نیست دریاب ولیکن خاک مییابد ز خور تاب
1 کدامین نقطه را نطق است «اناالحق» چه گویی هرزه بود آن یا محقق
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به