-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فارغ از اندیشهٔ خار کف پا بوده ام تا به پشت پاره ای این دشت می پیموده ام
2 بسکه بی آرامم از هجرت به هر مژگان زدن بسکه بی آرامم از هجرت به هر مژگان زدن
3 بر نتابد خودنمایی وضع ما آزادگان خویش را زآن چون شمیم گل به کس ننموده ام
4 دور باش ای مدعی از من سراپا حدتم! بر دم خنجر ز جوش پردلی آسوده ام
5 پیر گشتم در جوانیها ز درد عاشقی چون قبای پارهٔ گل در نوی فرسوده ام
6 با ولای شاه جویا در غم محشر مباش پردهٔ چشم ملک شد دامن آلوده ام