1 سرخی از لعل تو زایل به مکیدن نشود هیچ کم لاله ازین باغ به چیدن نشود
2 پی به مقصد نبری تا نگریزی از خویش طی این مرحله جز پای بریدن نشود
1 گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما شد پردهٔ بیابان قفل در دل ما
2 از خاک مقصد ما چون گرد درد خیزد باشد ز پردهٔ دل دامان منزل ما
1 نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا
2 سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا
1 بی سر و قدت خاک نشینند چمنها شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
2 کارم به حریف دو زبان کاش فتادی چون غنچه سراپای زبانند دهنها