رسید موسم پیری و وقت عجز از سلیم تهرانی غزل 159

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است

1 رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است چو شمع صبح، وجودم تمام سوز و گداز است

2 سرم گرفته به دل الفت از خمیدن قامت به سجده گاه صراحی، پیاله مهر نماز است

3 ز طول عمر نیابد کسی ز مرگ رهایی چه سود مرغ گرفتار را که رشته دراز است

4 ز توبه کردن من، می کشان دیر مغان را نه رغبت می گلگون، نه ذوق نغمه ی ساز است

5 دل پیاله پر از ناله همچو سینه ی کبک است دهان هر بط می بسته همچو دیده ی باز است

6 سلیم لایق چنگ خمیده قامتم اکنون نوای گریه و زاری و پنج گاه نماز است

عکس نوشته
کامنت
comment