رسید از عرق آن شاخ گل گلاب از حزین لاهیجی غزل 867

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

رسید از عرق آن شاخ گل گلاب زده

1 رسید از عرق آن شاخ گل گلاب زده چو لاله عارض گلبرگش آفتاب زده

2 روان ز هر رگ مویش می مغانهٔ ما سر از چغانه خوش و طره مشک ناب زده

3 نهال سرشکن سرو قامتان چمن خرام، سیل صفت راه صد خراب زده

4 شکرشکن به سخن، درد دل شنو به وفا نمک ز خنده به دلهای شیخ و شاب زده

5 فکنده طره مشکین فروتر از سر دوش لبش کرشمه فروش و نگه شراب زده

6 به جلوه آتش دلها چو شعله در شب تار ز حلقه حلقهٔ آن زلف پیچ و تاب زده

7 گشود لب به سخن با من دل افتاده نگه گشاده کمین، ابروان عتاب زده

8 من از شکیب، تهی کیسه وضع و او می گفت که ای وصال طلب، عاشق شتاب زده

9 نمی توان ز بتان عاشقانه کام گرفت به خون دیده و دل جوش اضطراب زده

10 ازبن مکالمه طومار شکوه پیچیدم قلم به حرف ستم های بی حساب زده

11 میان شکر و شکایت به خود فرو رفتم نهفته دست نهادم به دل، حجاب زده

12 ز دیده و دل پر خون برون مباد حزین خیال او که شبیخون به خیل خواب زده

عکس نوشته
کامنت
comment