-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند
2 سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند
3 در آغوش خیالت جذبهای میخواهد این مخمور که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند
4 به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند
5 شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند
6 تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند
7 رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند