1 عقل داند که عالم به نظام نتوان کرد جز به علم تمام
2 صنعت خوب متقن محکم نکند جز که صانع اعلم
3 رو نظر کن به هیأت تشریح تا ز علمت نشان دهد به صریح
1 ز بعد او دگر رکن جهاد است که صاحب شرع اندر دین نهاد است
2 جهاد تو دو نوعست از ضرورت که باید کرد در معنی و صورت
حقیقت- هستی حق- تبارک و تعالی- پیداتر از هستیها است، که او به خود پیداست، وپیدائی دیگر هستیها بدو است: اللّه نور السماوات و الارض. ,
حقیقت- دلیل هستی او به حقیقت جز او نیست، که هیچ گونه کثرت را به هستی او راه نیست،و دلیل را از هستی ناگزیر بود: اولم یکف بربک انه علی کل شییء شهید. ,
1 نبی چون آفتاب آمد ولی ماه مقابل گردد اندر «لی معالله»
2 نبوت در کمال خویش صافی است ولایت اندر او پیدا نه مخفی است