- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسید آن پیر را سر الهی که مردی ز آن ما گردید خواهی
2 برو سوی خرابات و نشان خواه که پیریست آن ز حمالان این راه
3 بیامد مرد و شرح حال او خواست بدو گفتند دی شد کار او راست
4 بصد زاری و غم دی مرد اینجا جهان برخود بسردی برد اینجا
5 سپیدش موی بود و روی زردی همه حمالی خم خانه کردی
6 همی بردی سبوی خمر بر دوش ولی هرگز نکردی قطرهٔ نوش
7 بهر گامی که در ره برگرفتی بسوز جان و درد دل بگفتی
8 که ای دارنده دنیا و دین هم ببخش آنرا که آنش نیست و این هم