رسید آن پیر را سر از عطار نیشابوری اسرارنامه 6

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

رسید آن پیر را سر الهی

1 رسید آن پیر را سر الهی که مردی ز آن ما گردید خواهی

2 برو سوی خرابات و نشان خواه که پیریست آن ز حمالان این راه

3 بیامد مرد و شرح حال او خواست بدو گفتند دی شد کار او راست

4 بصد زاری و غم دی مرد اینجا جهان برخود بسردی برد اینجا

5 سپیدش موی بود و روی زردی همه حمالی خم خانه کردی

6 همی بردی سبوی خمر بر دوش ولی هرگز نکردی قطرهٔ نوش

7 بهر گامی که در ره برگرفتی بسوز جان و درد دل بگفتی

8 که ای دارنده دنیا و دین هم ببخش آنرا که آنش نیست و این هم

عکس نوشته
کامنت
comment