1 ای عاشق خام، از خدا دوری تو ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو
2 تو طاعت حق کنی به امید بهشت رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو
1 یکی دیوانهای را گفت: بشمار برای من، همه دیوانگان را
2 جوابش داد: کاین کاریست مشکل شمارم، خواهی ار فرزانگان را
1 شب که بودم با هزاران کوه درد سر به زانوی غمش، بنشسته فرد
2 جان به لب، از حسرت گفتار او دل، پر از نومیدی دیدار او
1 یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی از که دوری و با که هم نفسی
2 ناز بر بلبلان بستان کن! تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی