رندان خرابات در میکده از آشفتهٔ شیرازی غزل 349

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

رندان خرابات در میکده بستند

1 رندان خرابات در میکده بستند رفتند بپای خم و آسوده نشستند

2 دیدند خمار من و یک جرعه ندادند چون تو به دل عهد محبت بشکستند

3 در بند تعین همه بالاف تجرد آزاد زخلقند و نه از خویش برستند

4 بشکسته بت و سبحه و زنار گسسته چون نیک به بینی همه خود را بپرستند

5 از جام می سرخ ندیدند چو مستی آن سبز گیا را زپی نشئه بجستند

6 درخرمن عقل و خرد و دین زده آتش دود است که پیوسته بر افلاک فرستند

7 ابلیس به بینند و بگویند خدائی زین قوم بپرهیز که مردود الستند

8 بیزار بود پیر خرابات ازینان کازباده خرابند وز توحید نه مستند

9 آشفته تو و میکده و سر سلونی غم نیست اگر بر تو در میکده بستند

عکس نوشته
کامنت
comment